ماجرای بهم خوردن جشن تولدت عسلم
متینم عشق مامان خیلی ناراحتم از اینکه نتونستم همون روز تولدت
بیام وبلاگتو برات بنویسم
ماجرا از این قرار بود که امسال مثل هر ساله قرار بود ی مهمونی
به مناسبت تولد تو و من بگیریم ی تیر و دونشان
اما متاسفانه روز 22 بهمن بود که بابایی ی مقدار قلبشون
درد گرفتو بابا بردشون دکتر و بر خلاف تصورمون بستریشون
کردن و قرار شد که عمل جراحی قلب بکنن به دلیل گرفتگی عروق
بنده خدا از همون شب بیمارستانه و ما هم همش اونجاییم و منتطریم
به سلامتی عمل کنه و بیان خونه به همین دلیل مهمونی منم بهم خورد
البته دوبار برات کیک گرفتیم ولی انشاالله قول میدم سال بعد جبران کنم
جمعه 25 که پدرجون اینا اومدن ملاقات بابایی منو تو هم رفتیم خونشون
و بابا هم رفت خونه بابایی من به خاطر اینکه برم با خاله نرگس برات خرید
عیدت رو بکنم
البته خیلی از خریدات مونده که انشاالله اونم به زودی برات میخرم
اینم چند تا عکس که بدونی همیشه حواسم بهت هست گلکم
این کیک رو روز 28 بهمن که خونه مامان فلور بودیم برات گرفتیم
قربونتون برم که جفتتون ذوق زده شده بودید
انشاالله شمع تولد 120 سالگیتو فوت کنی همه زندگیم
هی فوت میکردید و بازم میخواستید که روشن کنیم
حالا نوبت انگشت زدن به کیک شد
قربونت برم معلوم نیست اینجا تو چه فکری هستی
این کیک رو هم 30 بهمن روز تولدت خونه مامانی بودیم گرفتیم
آخر شبم خاله نرگس اینا ی سر اومدن
این دوچرخه هم از طرف پدر جونو مامان فلور هستش
البته یک ماه جلوتر بهت دادن
دایی و عمه و مامانی هم وجه نقد دادن دست همگیشون درد نکنه
پسر قشنگم امیدوارم همیشه لبت خندون باشه و تنت سالم