شيرين زبونياي عسلم + عكس
عشقم ،عمرم،نفسم،شيرين زبونم اومدم ي سري از حرفاتو برات ثبت
كنم كه وقتي بزرگ شديو خوندي متوجه بشي كه چه بلبلي بودي
ماشاالله خييييلي باهوشي ميدوني چه حرفي رو كجا بكار ببري
مثلا هر وقت من دارم كار ميكنم تو هم ميخواي بياي كمك منم
ممانعت ميكنم بهم ميگي مامان مِمَبونم (مهربونم)من كه تو رو
دوست دارم تو هم منو دوست داري پس چرا نميزاري كمكت كنم
اونوقت با اين حرفت منم مجبور ميشم كوتاه بيام
ي شكلات از كيفم دراوردي ديدي ي كم كج شده گفتي اي واي
مامان ببين خوشُلاته چه كج و مامج شده
تا چند وقت پيش به آشپزخونه ميگفتي گاشزونه
به هواپيما ميگي هـوپيمان خيلي به خودت سختي نميدي تا درستشو بگي
هنوز به رونيكا ميگي دوريكا و به زندايي ميگي سندايي
معمولا توي روز ي چند باري اين سوالو ازم ميپرسي مامان ساعت
چنده وقتي بهت ميگم ميگي پس كي ميريم خونه مامان فلور
تقريبا دوماهو نيم هستش كه درگير جابجابي جاي خوابتم ولي
متاسفانه هنوز موفق نشدم تا ميخوايم بخوابيم ميگي من تو اتاقم نميخوابم
آخه من ميترسم هرچي هم بهت وعده و وعيد ميدم بيفايدس بازم
حرف خودتو ميزني ميگي آخه من ببل مِمَبون تو رو ميخوام
و اين اسيري هر شب من ادامه داره تاصداي گريت مياد بالش به
دست تو اتاقتم
اونروز بهت گفتم متين ببرمت مهد كه اونجا بازي كني گفتي نه مگه من دخترم
بيشتر وقتا بهم ميگي داداشي بهت ميگم من داداشت نيستم تو داداشمي
ميگي پس تو عروس مني چند باريم بهم گفتي لباس عروستو بپوش منم
لباس دومادي اميرو ميپوشم باهم عروسي كنيم
چند وقت پيش عمه نرگسم اومده بود خونمون منم پيتزا درست كرده بودم
داشتيم سفره رو مينداختيم اومدي به عمه نرگس گفتي عمه مامانم
پيتزا مصخوص درست كرده انقدر خوشمزس
به كُشتن ميگي خُشتن بعضي وقتام ميگي تُشتَن
به غورباغه ميگي گودباده
تا میام پای کامپیوتر میگی مامان داری بلاگ منو میبینی
خيلي حرفاي بامزه ديگه اي ميزني ولي همين كه ميام برات ثبت كنم
همه از ذهنم در مياد
ی سری عکسم که از اردیبهشت مونده
عاشق این ژستای منحصر به فردتم
بهم میگی مامان من لخمند میزنم ازم عکس بنداز