سفر به شمال
متین جون چند روز بعد از اومدنمون از ترکیه به پیشنهاد دوست
بابا رفتیم قایمشهر خونه دوست بابا که پارسالم رفته بودیم
متاسفانه ی کوچولو هم سرماخوردگی داشتی که همش نگران
بودم که نکنه حالت بد بشه که خدا رو شکر بخیر گذشت
جمعه 8.9 ساعت 7 صبح راه افتادیم ظهر ناهار رفتیم خونه عمو
کامبیز اینا بعد از ناهارم همگی با هم رفتیم ییلاقشون که
تو پل سفید هستش سه روز رو اونجا بودیمو شب تاسوعا ساعت
9 شب رسیدیم خونمون
اولش که رسیدیم خونشون با ایلیا با صلح و صفا بازی کردید اما دقایقی
بعد
عاشق پرت کردن سنگ تو آبی
حسابی با جمع کردن چوب و سنگ مشغول بودی
النا آبجی ایلیا که عاشقش بودی موقعی که بهانه میگرفت
تو میشستی جلوش باهاش بازی میکردی تا گریه نکنه
قربونت برم از اون روز تا حالا همش میگی مامان برام ی خواهر سفارش بده
تا از دلت در بیارن من باهاش بازی کنم راه ببرمش بخوابه
اینم از مسافرت سه روزه ما به شمال