عسلم امروز که رفته بودیم خرید تو اتاق پرو با من اومدی داشتی خودت رو تو آینه نگاه میکردی گفتم خودت رو تو آینه نگاه میکنی یکدفعه تو هم گفتی آینه ؟؟؟؟؟ انقدر خوشحال شدم که یک کلمه دیگه به کلمه هات اضافه شده آینه
عشققققققققققققم امشب رفته بودیم بیرون تو ماشین با هم بازی میکردیم بهت گفتم ببعی میگه تو گفتی بع بع پیشیه میگه گفتی پیش پیش بهت گفتم میگه میو میو تو هم تکرار کردی میو میو گفتم کلاغه میگه :سکوت کردی گفتم میگه غار غار دوباره ازت پرسیدم کلاغه چی میگه گفتی دار دار فدای اون صدای نازت بشم من که دل من و بابایی رو میبره کی بشه مثل بلبل حرف بزنی و برامون شیرین زبونی کنی ...
عسلم پریشب که مامانی و پدر جون اینجا بودند چون ما به بابایی مون میگیم پدر جون تو هم یاد گرفتی دیروز هی میگفتی بابا جون قربون بابا جون گفتنت که هنوز پدر رو نمیتونی صدا کنی ولی چون برات بابا گفتن راحته جونش رو به بابا میچسبونی وقتی پدر جونم شنید کلی کیف کرد آفرین پسر گلم که داری تعداد لغاتت رو افزایش میدی ...
عزیزم کم کم داری یاد میگیری که جمله بسازی پریشب که داشتم باهات بازی میکردم بهت گفتم بگو هاپو برو دیگه یه چند باری تکرار کردم تو هم بعد از من گفتی هاپو بو دِ همش هم داری تکرار میکنی انقدر هم با ناز میگی آدم دوست داره بخورتت قربون اون صدای نازت بشم من
عسلم چند روزه که کلمه عمو رو میگی فقط هم تا عمو علی (پسر عمه بابایی) رو ببینی بهش میگی عمو چند روز پیش که رفته بودیم مغازه عمو علی خیلی حالت خوب نبود برای همین با همه یه کم بد خلقی کردی ولی تا اومدیم توی ماشین هی عمو رو صدا میکردی تازه دلت هوای عمو رو کرده بود یه کلمه دیگه هم میگی که ما تازه فهمیدیم چیه آایی آقا این ترجمه کردن کلمه های ابتکاری تو خودش یه پروژه کامله ...
امروز متین یک کلمه به کلمه های دیگش اضافه کرد این روزها خیلی تمایل داره که ما هرچی بگیم بعد از ما تکرار کنه دیگه داره کم کم به حرف میفته کلمه امروزش: نانی نارنگی ...