بدون عنوان
شیطون بلا
دیشب بابایی روی کاناپه مبل دراز کشیده بود و داشت تلویزیون نگاه میکرد که
یهو تو شیطنتت گل کرد اومدی سراغ میز وسط مبل و هر چی مجله و روزنامه بود
برداشتی و همش رو روی بابایی گذاشتی بعدشم خودتم رفتی رو شکم بابا
نشستی بعد اومدی بالشتم بردی که بزاری زیر سر بابا تا سرش و میزاشت
رو بالشت از زیر سرش میکشیدی خودتم قش قش میخندیدی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی