بدون عنوان
شیطون بلا
پریشب رفتیم خونه مامانی (مامان بابا) تو داشتی بازی میکردی اومدی بدویی خوردی زمین
و چشمت خورد به پایه میز عسلی کلی گریه کردی و من اولش نفهمیدم کجات خورده
بعد دیدم چشمت کبود شده و باد کرده کلی ترسیدم گفتم خدای نکرده چشمت آسیب جدی
ندیده باشه چون من خیلی رو تو حساسم همش نگرانم برات اتفاقی بیفته سپردمت به خدا
دعای هر روزم اینه که تو همیشه سالم باشی و خدا به هر کی از این فرشته ها میده براش حفظش
کنه تو رو هم برای ما
اتفاقا دیروز هم وقت آتلیه داشتی ولی چون این اتفاق برات افتاد کنسلش کردم و افتاد برای هفته
بعد انشاالله