بزرگ شدن و اداهاي جديد+شيرين زبوني
پسرم قبل از اينكه تو به دنيا بياي با مامانايي كه بچه داشتن
صحبت ميكردن هميشه ميگفتن تا وقتي بچه ها كوچيكن
آدم راحته وقتي بزرگ ميشن دردسراشونم باهاشون بزرگ ميشه
تا اينكه اين حقيقت با به دنيا اومدنتو برام نمايان شد
تا كوچيك بودي خداييش خيلي اذيتم نميكردي ازنظر خورد و خوراك
حداقلش اين بود كه ميتونستم با زور بهت غذا
بدم ولي الان كه ديگه اصلا زورم بهت نميرسه تا چند وقت پيش فكر
ميكردم به خاطر بازيگوشيته كه ي جا بند نميشيو من بايد با زور
بهت غذا بدم ولي الان به اين باور رسيدم كه خودت نميخواي باهام
همكاري كني سر هر وعده غذاييت من حسابي حرص ميخورم
انقدر كه خيلي وقتا دوست دارم سر به بيابون بزارم
جديدا تا سفره پهن ميشه ميگي من نميخورم سيرم با اينكه هنوز
اون غذا رو امتحان نكرده ميگي دوست ندارم منم اوايل خيييلي با دلت
راه ميومدم و سعي ميكردم اون چيزايي كه دوست داري رو برات
درست كنم اما الان ميگم بايد همه چيز رو بخوري نبايد بگي دوست ندارم
بابا هميشه ميگه حرص نخور اگه گرسنش بشه مياد ميخوره
ولي مگه ميشه اميدوارم اين معضل غذا خوردنت زودتر خوب شه وگرنه من
دچار پيري زودرس ميشم
يا ي بدي ديگه اي هم كه داري اينه كه
خيلي بغلي هستي همه بهم ميگن خودت مقصري ولي هيچ كس باورش
نميشه كه نميتونم از سرت بندازم خوب چيكار كنم خيلي وقتا دلم برات
ميسوزه و بغلت ميكنم ولي واقعا خودم دارم ميشكنم از ضعيفي هر چي
بهت ميگم تو ديگه بزرگ شدي نبايد بغل بياي ميگي نه كه نه بايد بغلم كني
ماشاالله روز به روزم داري شيطونتر ميشي جديدا كاراي خطرناكم ميكني
همش از رو مبل آويزوني هر چي هم بهت ميگم خطرناكه كو گوش شنوا
حالا ي ذره هم از شيرين زبونيات بنويسم
ماشاالله زبونت شيرينه معمولا هر كسي ميبينتت بهم ميگن براش
اسپند دود كن چون خيلي بامزه حرف ميزنه
چند روز پيش داشتم به امير ميگفتم با اينكه چهلم مامان فيروزه درومده
ولي اصلا دلم نمياد مشكيمو دربيارم انگار ي جورايي افسرده شدم
ي دفعه اومدي بهم گفتي فداي دل مامان بشم من منو ميگي
همينجوري مونده بودم
همش بهم ميگي عزيز مامان خوشگلم ،قربونم بيا پيش من بشين
چند وقت پيش بهم ميگي مامان بيين من آشپزخونه رو ياد گرفتم
ولي چرا قامبمه رو (قابلمه ) ياد نگرفتم
هر كاري ميكنم كه ترست از تاريكي بيفته نميدونم چرا مقطعيه ي
مدت خوب ميشي دوباره به حالت قبلت بر ميگردي ي شب بهم گفتي
اگه هوا تاريك تر شه من ميترسم بهت گفتم الان تاريكه تاريكيم ترس نداره
تو ديگه مرد شدي اون وقت گفتي آره من مرد شدم امااگه تاريك
بشه من مرديم ميره ميترسم
خیلی عاقلانه حرف میزنی برای همین خیلی از حرفات یادم نمیمونه
چند وقت پیش به خاطر اینکه بیشتر تشویق بشی که خودت تنها تو
اتاقت بخوابی رفتم برات کیک گرفتم
اینم مراحل بازی کردن تو با موبایل من