سفر دو روزه به شمال
عزیزم
هفته گذشته مامانی و پدر جون قرار بود دو روزه برن شمال چون
قرار بود جایی رو ببینند که اگه خدا قسمت کنه بخرن از اونجایی
هم که بابایی این چند وقته خیلی سرش شلوغه و کمتر میتونه با ما
بیاد بیرون من به بابا گفتم منو متینم با مامانی اینا بریم شمال که یکمی
هم حال و هوامون عوض بشه
این شد که ما هم با پدر جون اینا راهی شدیم البته خیلی دودل
بودم همش میترسیدم که تو ماشین اذیت کنی چون یه بار که سرعین
رفته بودیم واقعا هم من اذیت شدم هم تو البته خوب حق داشتی
هفده ساعت توی ماشین واقعا سخته
قرار بود چهارشنبه بعد از ظهر راه بیفتیم منم گفتم خیلی خوبه
متینم ساعت خوابشه و تو ماشین میخوابه از اونجاییکه من
نمیتونم روی خواب تو حساب باز کنم تو اون روز دقیقا ساعت دو
خوابیدی و سه و نیم بیدار شدی ما هم ساعت چهار راه افتادیم
ولی خدا رو شکر اصلا تو راه اذیت نکردی و فقط تا خود شمال
که چهار ساعت بود یکسره حرف زدیو تا منم سکوت میکردم
هی میگفتی مامان حرف بزن کلی برای مامانی و پدر جون
شیرین زبونی کردی
چون قرار بود بریم طرف نوشهر و تنکابن از جاده چالوس رفتیم
واقعا جاده قشنگیه ولی من خیلی حالم بد میشه چون با
اون پیچایی که داره دل آدم بهم میریزه تو هم نزدیکای
پیچ هزار چم بود که دیدم چهرت داره ی حالتی میشه
بعد شروع کردی سرفه کردن فهمیدم که جاده گرفتت
سریع به پدر جون گفتم بزن کنار متین داره حالش بد میشه
پدر جونم بنده خدا سریع زد کنار و تو رو پیاده کردیم
خدا رو شکر حالت بد نشد البته اگه یکمی دیر میجنبیدیم
فکر کنم کل ماشینو شکوفه بارون میکردی
تا میومدیم سوار ماشین بشیم به مامان جون میگفتی
نه نریم ماشین حالم بد میشه
خدا رو شکر که بخیر گذشت
ساعت هشت بود که رسیدیم پدر جونم به خاطر اینکه
تو دریا رو دوست داری و همش میخواستی بری بازی
ویلا جلوی دریا اجاره کرد و تو هم کلی ماسه بازی
و آب بازی کردی خلاصه اینکه کلی کیف کردی
دست مامان فلور درد نکنه چون واقعا تو همه شرایط به فکر تو هستش
چه از نظر خورد و خوراکت چه از نظر بازی همه جا هوای تو رو داره و
کلی هم به من حال میده چون نمیزاره هیچ مسیولیتی رو دوش
من باشه
خلاصه اینکه توی این سفر با اینکه بابایی باهامون نبود کلی بهمون
خوش گذشت
جایی هم که ویلا گرفته بودی یه شهر بازی نزدیکش بود
شب اول بردیمت اونجا تو هم کلی بازی کردیو هی میدویدی
با خنده میگفتی مامان جون بیا من عجله داره (عجله دارم)
قربون اون رد پات بشم من
اینجا جاده سه هزار هستش که واقعا جای قشنگیه
دست مامانی و بابایی درد نکنه چون واقعا بهمون خوش گذشت