متینمتین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

متین طلا

شیطنتهای يک وروجك

1392/4/30 18:19
نویسنده : مامان ساجده
861 بازدید
اشتراک گذاری

عسلم هر سال پدر جون دوستاشونو افطاری میدن که

ما هم مثلا برای کمک رفتیم خونشون تو هم کلی بازی کردی و

آتیش سوزوندی شاید اونروز100 دفعه از پله ها پایین و بالا رفتی

اولش به بنده خدا دایی گیر داده بودیو هی بهش میگفتی با دایی

برم دایی هم زبون روزه به حرفت گوش میداد بعد دیگه بهت گفتم

دایی گناه داره روزست اذیتش نکن خودت برو تو هم که حرف گوش کنزبان

خودت دیگه میرفتی البته نا گفته نماند که کلی هم کمک کردی چشمک

اونشب بهت استامینوفن دادم از بس اونروز راه رفتی ظهرشم درست نخوابیده

بودی آخر شب هی گیر دادی بریم خونه دایی چون دایی اینا طبقه بالای

مامان فلور اینا میشینن منم بهت گفتم دایی اینا خودشون اینجا هستن

ی شب میریم خونشون تو هم گیر فقط جیغ میزدی بریم خونه دایی

منم فهمیدم به خاطر وسایل رونیکا هستش که دلت هوای 

خونه دایی رو کرده به زندایی گفتم میشه سه چرخه رونیکا رو

پایین بیاری بنده خدا رفت اورد شروع کردی بازی کردن و دیگه

خودت مشغول شدی دیگه کمتر به ما گیر میدادی

ی لحظه صدات نیومد که یهو مامان فلور گفت متینو ببین داره چیکار میکنه

که یهو با این صحنه روبرو شدیم

اومدم سریع درت بیارم گفتم آخه تو اونجا چیکار میکنی که

زدی زیر گریه خودت تا اونموقع داشتی کلنجار میرفتی تا بتونی در بیای

ولی وقتی دیدی نمیتونی تازه ترسیدی منم اولش ترسیدم

گفتم بیاید متین گیر کرده از طرفیم خندم گرفته بود به کاری که کرده بودی

بابایی دید که نمیشه درت بیاریم گفت پیچ گوشتی بیار تا محافظ سه چرخه رو

باز کنم چون سرت اونجا گیر کرده بود

خدا رو شکر که بخیر گذشت و درت اوردیم

فقط تونستم ی عکس بندازم ازت که وقتی بزرگ شدی

بدونی که چقدر شیطون بودیو کارای خطرناک میکردی

بنده خدا زندایی پات و گرفت بالا که به قفسه سینت فشار نیاد

مامان فلورم از جلو دستت رو گرفته بود بابا هم که مشغول پیچ باز کردن بود

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

مامان حسام كوچولو
30 تیر 92 16:52
اي شيطون


شيطون براي يك ثانيه هستش
مامان آيسو وآيسا
30 تیر 92 19:32
عزيزم به خير گذشته فكر كن حالا اگه پيشش نبودي يا كسي دور وبرش نبود ....وااز يه طرف هم آخرررررررررررره شيطنتهبرا گل پسر شيطون


خدا بچه ها رو حفظ ميكنه
ممنونم گلم
خواهرفرناز
30 تیر 92 20:04
چه شیطونی هستی؟شکلک کم اوردم


بله اين يكي از شيطنتامه
مامان ایناز
30 تیر 92 22:58
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدا رحمش کرد
چه شیطون بلایی متین جونی


خيلي
بله خاله جون
مينا
30 تیر 92 23:40
خيلي بامزست كلي خنديدم اخه نيم وجبي اونجا جكار داشتي


حس كنجكاويه ديگه خاله جون
سمانه مامان ستایش
31 تیر 92 1:53
وای چه صحنه وحشتناکی بوده اون لحظه
آخه شیطونک سوار سه چرخه باید بشی این چه کاریه.
خدا خودش همه بچه ها رو حفظ کنه.


خيييلي خدا رحم كرد
الهي آمين
مامان مهراد
31 تیر 92 9:37
هی وای من.متین من که فکر می کردم تو شیطنت نداری. آخه چرا این مدلی رفتی تو سه چرخه.
ای پسر بلا.


خاله جون اشتباه فكر ميكرديد من تو شيطنت لنگه ندارم
امیرمهدی و عمی
31 تیر 92 10:23
ای جونم
شیطونک وروجک
حالا اونجا چی پیدا کردی؟؟؟


هيچي پيدا نكردم ولي خيلي مهيج بود
نرگس مامان باران قلنبه
31 تیر 92 11:30
خیلی باحال بود
از دست تو متین طلا


مرسسسي خاله جونم
مامان نوژا جونی
31 تیر 92 13:07
عزیزم من اگه جای شما بودم غش کرده بودم.خیلی وحشتناک بود.خداروشکر که بخیر گذشت.شیطونک وروجکمون رو خیلی ببوس


اولش منم خيلي ترسيدم اگه همسرم نبود واقعا سكته ميكردم
خدا رو شكر بخير گذشت
الی مامی آراد
31 تیر 92 14:48
خود شیطون کوچولوی خودمی


مرسسسي خاله جون
مامان مينا
1 مرداد 92 13:56
اى شيطون بلاى كوچولو از خنده غش کردم
بهاره مامان ونداد
1 مرداد 92 15:12
وای این دومین بچه ای که میبینم این مدلیه ما هم یکیش رو تو خونمون داریم ولی نه به این شدت
خیلی بامزه و در عین حال وحشتناک بود


خدا رو شکر لنگش پیدا شد
خیییلی خدا رحم کرد
مامان برديا
3 مرداد 92 8:17
سلام عزيزم
اين سومين باره كه براي اين پست مينويسم دو بار گذشته كه ثبت نشد احتمالا باز هم بلاگفا مشكل داشته.
ساجده جون چشمام چيزي رو كه توي عكس ميديد باور نداشت چقدر خدا به متين عزيزم رحم كرده... خداروشكر
التماس دعا عزيزم


ممنون از لطفت عزيزم
از بس اين وروجك كنجكاو هستش خدا خيلي رحم كرد
مامان ارشیا
7 مرداد 92 15:36
عزیزم حالا چیزی تو دنیای کنجکاویت به دست آوردی؟؟؟؟؟؟؟
نمیگی مامانت نگرانت میشه و میترسه شما وروجکا به فکر دل نازک مامانا نیستین که اگه شما اتفاقی براتون پیش بیاد ما .......(بقیش مامانت خودش میدونه.....)مراقب خودت باش عزیزم


نه خاله جون
دقيقا عزيزم فقط هر چند وقت يكبار دوست دارن ي لرزه بهت بندازن
انشاالله هميشه تنشون سلامت باشه
مهسا مامان صدرا جونی
9 مرداد 92 14:38
ای وااااای خدا.....فداش بشم.چه کاری کرده.مردم از خنده.

خوشگل شیطون


خدا نكنه خاله جون
آناهیتا مامانیه آرمیتا
11 مرداد 92 2:11
ای شیطون خالهخیلی ووروجکی عزیزم گیردادی بری خونه دایی که خرابکاری کنی همیشه سالم وشیطون باشی متین طلا


مرسسسسسي خاله جون
ღ مونا مامان امیرسام ღ
12 مرداد 92 3:23
مبارکت باشه عزیزم وای خدا جون چقدر نازه .هزار ماشاالله بخورم من اون خنده ملیحت رو گوگولی ساجده جون منم عاشق عکس از چهره ام بووووس برای متین جون
آناهیتا مامانیه آرمیتا
13 مرداد 92 3:54

تنبل شدیااادوستم چراکمرنگیییی


دقيقا ديگه دارم محو ميشم
ميام به زودي
ღ مونا مامان امیرسام ღ
19 مرداد 92 3:32
سلام دوستم.شرمنده اون شب متوجه شدم ی جای کار ایراد داره اما خیلی خسته بودم متوجه نشدم
ی نظر رو برای دوتا پست گذاشتم
البته نوشته بودم نمیدونم چرا نیومده
نوشته بودم کارت خیلی بانمک بود.من که جای شما بودم از خنده غش میکردم.اینکه تونسته خودش رو جا بده امانمیتونه در بیاد بامزه اس.
عکسش رو به همسری هم نشون دادم خنده اش گرفته بود
زنده باشه وروجک کوچولو


مونا جون پیش میاد دیگه
منم کلی خندیدم ولی از طرفیم خیلی ترسیده بودم چون خیلی صحنه بدی بود
ممنونم خاله جونی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به متین طلا می باشد