سيرك +شهربازی
عشششششقم
ببخشید که انقدر دیر به دیر وبتو آپ میکنم هر کاری میکنم که بتونم
تند تند بیام تو وبت و از کارات یا از جاهایی که رفتیم بنویسم بازم نمیشه
ولی سعی میکنم از این به بعد بیشتر بیام
خدا رو شکر پروژه سخت و طاقت فرسای پوشک گیرون به طور کامل تموم
شد اینم بگم که اگه تو باهام همکاری نمیکردی انقدر زود به نتیجه
نمیرسید ممنونم پسر باهوشم
گفته بودم که فقط شبا یا وقتی بیرون میرفتیم پوشکت میکردم ولی فقط تا
سه روز این کارو کردم بعد از سه روز دلمو زدم به دریا گفتم پوشک
گرفتن یعنی اینکه اصلا پوشک نشی چون به نظرم باید هر چی زودتر یاد
میگرفتی که بتونی خودتو کنترل کنی به نظرم شب و روز نداره
البته اینم بگم که استرسم خیییییلی زیاد شده ولی کاریش نمیشه کرد
البته شبا یکی دوباری ازت در رفت ولی بازم من بازت گذاشتم و هر شبم
بهت میگم که وقتی دستشویی داری منو صدا کنی تو هم میگی چشم
بعضی از شبا خودت بیدارم میکنی بیشتر شبا هم من با کلی نوازش
بیدارت میکنمو میبرمت دستشویی چون واقعا دلم میسوزه چون مجبورم از
خواب ناز بلندت کنمو ببرمت ولی منو ببخش پسرم چون چاره ای ندارم
حالا بریم سر اصل مطلب
این چند وقته بابایی خیلی سرش شلوغه به خاطر همین بیشتر خودم
میبرمت بیرون ولی چند وقت پیش به بابا گفته بودم اگه شد بریم سیرک
تا اینکه چهارشنبه بابا یکم زودتر اومد و منم سریع گفتم کاش میشد امشب
میرفتیم سیرک بابا هم گفت بریم منم سریع بلیط رزرو کردم تا بابا پشیمون
نشده چون خودمم دوست داشتم سه تایی بریم بیرون ساعت شروع
برنامه10تا 12 بود که ساعتشم خیلی خوب بود شام خوردیم و رفتیم خدا
رو شکر اصلا اذیت نکردی خیلی خوشت اومده بود برنامه هاش جالب
و شاد بود خیلی خوش گذشت نشد زیاد عکس بندازیم چون ی جورایی
عکس و فیلم ممنوع بود و از طرفیم چون تاریک بود عکسها خیلی قشنگ
نمیشد فقط دو تا برای یادگاری برات میزارم
اول برنامه پهلوان خلیل عقاب داشت صحبت میکرد ی پیر مردی دلنشینی بود
که شاگرداشون برنامه اجرا میکردن
اینم ی آقا کوچولو بود که خیلی بامزه بود که تو باهاش عکس انداختی
که کلی هم ازش خجالت کشیدی
جمعه هم ی سری از مامانای نی نی وبلاگی قرار گذاشته بودن که برن
نمایشگاه که ما متاسفانه نشد بریم چون بابا خیلی کار داشت منم دیدم
تنهایی مزه نمیده و نرفتیم ولی شبش که بابا کارش تموم شد گفتم که
بریم مرکز خرید یاس چون ی شهربازی داشت گفتم بریم ببینیم
چطوره خوب بود تو هم اونجا کلی بازی کردیو بعد رفتیم شام خوردیم و
اومدیم خونه
اینجا واقعا خوشحالی از چهرت مشخصه
اينجا ي دختر خانمي منتظر بود که سوار بشه من گفتم بزارید سوار بشه
انقدر بامزه بود که جفتتون از هم خجالت کشیده بودید
اینجا انقدر خندیدیم تو خیلی محتاط بودی نمیرفتی تو بیرون نگاشون میکردی
هر چی میگفتم برو تو بپر نمیرفتی
منتظر شدی همه بیان بیرون
تازه رفتی تو تا یکم تکون خورد اومدی بیرون
قربون پسر محتاطم برم
خدا رو شکر دیشبم خییییلی خوش گذشت
امیدوارم همیشه لبات خندون باشه پسر قشنگم