محرم 92
متین جان امسال قسمت این بود که تاسوعا و عاشورا مشهد باشیم
با مامانی و عمه اینا رفتیم مشهد سه شنبه صبح رفتیم و پنج شنبه
شبم برگشتیم
خیلی خوب بود توهم اولش خیلی خوب بودی ولی نمیدونم چرا بعضی
وقتا دوست داری ی ضد حال اساسی بهمون بزنی البته بهتم حق میدم
بیشتر به خاطر اینه که ساعت خوابت و استراحتت کم میشه و بیشتر
به خاطر همینه که بهونه گیر میشی ولی در کل سفر خوبی بود
تو هواپیما مشغول شکلات خوردنی
تو لابی هتل ی چند دقیقه ای سرگرم ماهیها میشدی
اولین شب تو حرم امام رضا
اینجا داشت شیطنتت گل میکرد که بابا رفت برات اسمارتیز بگیره
منتظری که بابا بیاد
قربونت برم که ذوق میکردی
دوباره شیطنتات شروع شد هر چی بهت میگفتم نکن کالسکه سبکه چپه
میشه مگه گوش میدادی
روز تاسوعا همگی رفتیم حرم از روز قبل گیر داده بودی به این غبار گیرا
که دست خداما بود به بابا گفتم من برم براش بگیرم چون بد گیر داده بودی
بابا گفت باهم بریم اومدیم بیرون برات گرفتیم اومدیم دوباره
بیایم تو دیگه رامون ندادن گفتن نمیتونید با
خودتون تو بیارید تو هم که راضی نمیشدی تحویل بدی به امانات
برای همین بیرون موندیم و هیإت دیدیم
مشغول شیر موز خوردن بودی
قربون اون لبات بشم من
روز تاسوعا
اینجا سرگرم ی زنبوره شده بودی
ی روز این پرنده ها رو تو آسمون دیدی از بابا پرسیدی کجا میرن بابا
بهت گفت میرن خونشون تو هم سریع گفتی بهشون بر خورده میرن
خونشون ما خندمون گرفته بود مونده بودیم که این حرف رو از کی شنیدی
همش دوست داشتی خودت کالسکه رو هل بدیدی اینجا داری به
بابا کمک میکنی
برای چند دقیقه مشغول این قندا میشدیو یکمی به مغز ما استراحت میدادی
عاشورا شبه که حسابی خوابت گرفته بود چون اونروز اصلا نخوابیدی البته منم
اصرار نداشتم که بخوابی چون پروازمون آخر شب بود میخواستم
تو هواپیما بخوابی
شام غریبان تو صحن امام رضا
فرودگاه موقع برگشته ی جای بازی بود که تعطیل بود ی نیم ساعتی رو اونجا
بازی کردی بعدشم چون خیییییلی خسته شده بودی با بهونه و گریه های
بی دلیل خوابیدی
عاشقتم عزیزم