متینمتین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

متین طلا

بزرگ شدن و اداهاي جديد+شيرين زبوني

پسرم قبل از اينكه تو به دنيا بياي با مامانايي  كه بچه داشتن صحبت ميكردن هميشه ميگفتن تا وقتي بچه ها كوچيكن  آدم راحته وقتي بزرگ ميشن دردسراشونم باهاشون بزرگ ميشه تا اينكه اين  حقيقت با به دنيا اومدنتو برام نمايان شد تا كوچيك بودي خداييش خيلي اذيتم نميكردي  ازنظر خورد و خوراك حداقلش اين بود كه ميتونستم با زور بهت غذا بدم ولي الان كه ديگه اصلا زورم بهت نميرسه تا چند وقت پيش فكر ميكردم به خاطر بازيگوشيته كه ي جا  بند نميشيو من بايد با زور بهت غذا بدم  ولي الان به اين باور رسيدم كه خودت نميخواي باهام همكاري كني سر هر وعده غذاييت من حسابي حرص ميخورم  انقدر كه ...
19 مرداد 1393

سفر به شمال

پسرم براي تعطيلات عيد فطر قرار شد كه با خانواده مادري بابا بريم شمال ويلاي دايي بابا چون عمه اينا هم از كانادا برگشتن براي  هميشه گفتيم كه بريم و با هم خوش بگذرونيم سه شنبه ظهر روز عيد فطر اولين عيد مامان فلور اينا بعد از فوت مامان فيروزه بوداونروز ناهار رفتيم خونه مامان فيروزه خدا بيامرز عصرم اومديم خونه تا وسايلمونو جمع كنيم تا آخر شب راه بيفتيم به طرف شمال براي شام رفتيم خونه مامان فلور تا آخر شب از اونجا راه بيفتيم ساعت ١٢شب راه افتاديم ولي  از اونجايي كه جاده شلوووووووووغ بود ١٠صبح رسيديم سفر خوبي بود ولي به خاطر گرما زياد بيرون نميرفتيم واز اونجايي هم كه حسابي جمعشون جم...
18 مرداد 1393

كلاس خلاقيت

متين جونم بلاخره بعد از يك ماه دوري از خاطرات نوشتن اومدم تا انشاالله مطالب عقب افتاده رو برات بنويسم ببخشيد اين چند وقت واقعا حوصله اي براي نوشتن نداشتم از ي طرف ماه رمضون بود و از ي طرفم فوت مامان فيروزم هيچ دل و دماغي براي نوشتن برام نزاشته بودحالا سعي ميكنم كه جبران كنم حالا بريم سر اصل مطلب قبل از ماه رمضون من و  خاله نرگس شما رو كلاس خلاقيت ثبت نام كرديم تو ماه رمضون كلاساتون شروع شدو برديمتون اين اولين تجربه كلاس رفتنت بود واقعا لذت بردي چون هر سري كه ميرفتيم كلاس بعدش دوست داشتي بازم بري  ...
12 مرداد 1393

شيرين زبونياي عسلم + عكس

عشقم ،عمرم،نفسم،شيرين زبونم اومدم ي سري از حرفاتو برات ثبت كنم كه وقتي بزرگ شديو خوندي متوجه بشي كه چه بلبلي بودي ماشاالله خييييلي  باهوشي ميدوني چه حرفي رو كجا بكار ببري  مثلا هر وقت من دارم كار ميكنم تو هم ميخواي بياي كمك منم ممانعت ميكنم بهم ميگي مامان مِمَبونم (مهربونم)من كه تو رو دوست دارم تو هم منو دوست داري پس چرا نميزاري كمكت كنم اونوقت با اين حرفت منم مجبور ميشم كوتاه بيام   ي شكلات از كيفم دراوردي ديدي ي كم كج شده گفتي اي واي مامان ببين خوشُلاته چه كج و مامج شده   تا چند وقت پيش به آشپزخونه ميگفتي   گاشزونه   به هواپيما ميگي هـوپيمان...
8 خرداد 1393

باغ وحش و...

   سلام به گل پسر خودم که ماشاالله داری روز به روز شیرینتر  وصدالبته شیطونتر میشی امیدوارم همیشه تنت سالم باشه عززززززیز دلم ی سری عکس از خونه خاله نرگس اینا مونده که برات میزارم ی روز که رفته بودیم خونشون منو خاله نرگس شما دو تا وروجک رو بردیم پارک اینم از عشقولانه های تو به باران گلی قربون اون خندیدنای از ته دلت  اینجا مثلا قهری چون داشتی محکم بارانو بغل میکردی همین که  بهت تذکر دادم ناراحت شدی     اینجا با دقت داشتی کارتون نگاه میکردی تا من اومدم نماز بخونم شما دوتا وروجکم خواستید که نماز بخونید ...
28 ارديبهشت 1393
1043 15 11 ادامه مطلب

رونیکا جوووونم تولدت مبارک

متین جونم پسر قشنگم  14 اردیبهشت تولد رونیکاجونه  ولی دیروز زندایی زحمت کشیدو ی جشن تولد خانوادگی گرفت خیلی خوش گذشت مخصوصا به شما وروجکا بریم سراغ عکسا اینم قبل تولده که شما داشتید باهم بازی میکردید اینجا هر چی صدات کردم برنگشتی  گفتی از پشت سرم بنداز اینم ی جور عکسه دیگه اینجا زندایی براتون سیب زمینی  داد که بخورید تو هم رفتی  سطل اتاق رونیکا رو اوردی گذاشتی زیر دستتون تغییر کاربری دادیو به عنوان میز ازش استفاده کردید این ارگم هدیه مامان فلورو باباجون به رونیکا بود که تو  داشتی باهاش مجلس گرمی میکردی ...
12 ارديبهشت 1393
1907 10 12 ادامه مطلب
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به متین طلا می باشد