متینمتین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

متین طلا

مسافرت گل پسری

متین جان هفته گذشته ی سفره دو روزه به شمال داشتیم چون مراسم چهلم پدر بزرگم بود  پنج شنبه بعد از نماز صبح راه افتادیم تو قزوین با پدر جون اینا صبحانه خوردیم و تقریبا ساعت 10 بود که رسیدیم شمال اینم گل پسری که از پنج صبح بیداره و سر حال تر از همیشه با روروکا جونت (رونیکا) مشغول رانندگی بودید بعد از خوردن صبحانه ی استراحت کوچولو کردیو دوباره انرژی گرفتی برای شیطنت   تقریبا ساعتای 7 شب بود که رسیدیم ویلای عمو مرتضی تا شب اونجا باشیم که یکدفعه جوونا تصمیم گرفتیم بریم لب دریا تا به شما بچه ها خوش بگذره   بغل فاطمه جون دختر عمه من نشستی و کلی باهاش دوست شده ب...
20 مهر 1392

شیرین زبونیهای گل پسری

شيرين زبونم اين روزا انقدر بي حوصله شدم كه نگو تنها چيزي كه ميتونه حال و هوامو عوض كنه اين زبون شيرين تو هستش اين روزا واقعا شيرين تر از قبل شدي نيمه دوم سال واقعا بده با اينكه هم خودم هم تو نيمه دومي هستيم ولي اصلا دوسش ندارم چون خييييلي دلگيره زياد نميتونيم بيرون بريم چون هم زود تاريك ميشه هم ميترسم مريض بشي چون خودمم موندم كه چي تنت كنم حالا بگذريم بريم سر حرفاي قلنبه سلنبت بعضي وقتا ي حرفايي ميزني كه هر كي ندونه فكر ميكنه من بهت ياد ميدم چند وقت پيش خونه مامان فلور بوديم مژگان جون خاله بابا از حياط تو رو صدا كرد سريع از بالكن اومدي تو گفتي نميخوام جوابشو بدم فقط جواب مامان فلورمو ميدم گفتم چرا ج...
9 مهر 1392

نمايشگاه كودک و نوزاد

شيريني زندگيم شنبه صبح با خاله نرگس و باران رفتيم نمايشگاه خيلي خوب بود چون اول ساعتش رفتيم خيلي خلوت بود و قشنگ تونستيم همه جا رو ببينيم خدا رو شكر پسر خوبي بوديو اصلا اذيتم نكردي اونجا جاي بازيم بود كه تو باران ي كوچولو اونجا بازي كرديد و كلي هم كيف كرديد   با دقت نگاه میکردی تا ببینی اون خانم چیکار میکنه برات ی بازی پیچ و مهرم خریدم که خیلی خوشت اومده خاله نرگس زحمت کشیده بود تخم مرغ آب پز کرده بود و شما دو تا داشتید میخوردید ی غرفه عینک فروشی بود که رفتم برات بخرم اینجا داری خودتو نگاه میکنی ببینی بهت میاد یا نه  بله گل پسرم خوشش اومد مبارکت باشه عسلم...
25 شهريور 1392

سيرك +شهربازی

عشششششقم ببخشید که انقدر دیر به دیر وبتو آپ میکنم هر کاری میکنم که بتونم تند تند بیام تو وبت و از کارات یا از جاهایی که رفتیم بنویسم بازم نمیشه ولی سعی میکنم از این به بعد بیشتر بیام خدا رو شکر پروژه سخت و طاقت فرسای پوشک گیرون به طور کامل تموم شد اینم بگم که اگه تو باهام همکاری نمیکردی انقدر زود به نتیجه نمیرسید ممنونم پسر باهوشم گفته بودم که فقط شبا یا وقتی بیرون میرفتیم پوشکت میکردم ولی فقط تا سه روز این کارو کردم بعد از سه روز دلمو زدم به دریا گفتم پوشک گرفتن یعنی اینکه اصلا پوشک نشی چون به نظرم باید هر چی زودتر یاد میگرفتی که بتونی  خودتو کنترل کنی  به نظرم ...
23 شهريور 1392

شيرين زبونياي عسلم

پسر قشنگم ماشاالله براي خودت مردي شدي انقدر حرف زدنتم كامل شده كه قشنگ همه حرفاتو ميفهمن خيييييلي شيرين زبوني وقتي حرف ميزني دوست دارم بخورمت انقدر با محبتي كه هر چي بگم بازم كمه هر روز صبح  تا چشماي قشنگتو باز ميكني ميگي سلام مامان صبح بخير و ي بوس خوشمزه نثارم ميكني   روزي صد بار مياي ميگي مامان دوست دارم عاشقتم تو هم دوسم داري عاشقم استي منم بايد هر سري كه ميپرسي بهت جواب بدم چون تا جوابتو ندم هي ميپرسي وقتي هم كار بدي ميكني تا نگات ميكنم همچين خودتو لوس ميكني و بهم ميگي مامان عاشقتم منم كه ديگه يادم ميره چيكار كردي    اين چند وقت كه داشتم از پوشك ميگرفتمت ازت ...
13 شهريور 1392

باي باي پوووووووووشک

پسر قشنگم بالاخره دومین پروژه سختم که از پوشک گرفتنت بود به سر انجام رسید خیلی وقت بود که تو فکرم بود که از پوشک بگیرمت ولی همش نگران این بودم که زود باشه چون دوست نداشتم که هیچ نوع استرسی  بهت وارد شه خلاصه اینکه سه هفته پیش شروع کردم باهات تمرین کردن روزای اول وقتی میبردمت دستشویی اصلا جیش نمیکردی منم هی بهت آب میزدم تا یکمی هم شده جیش کنی نیم ساعت طول میکشید تا جیش کنی اونوقت بود که چشمم به جمالش روشن میشد هفته اول به همین شکل گذشت تا اینکه روز هفتم تا بردمت دستشویی سریع کارتو کردی منم انقدر ذوق کردم که نگو دیگه هر سری میبردمت سریع دستشویی میکردی ولی بازم برای اطمینان پوشکت میکردم چ...
10 شهريور 1392

فوت پدر بزرگم

  پسر قشنگم هیچ وقت دوست نداشتم تو وبلاگت از ناراحتی و غم بنویسم ولی متاسفانه همیشه همه چیز بر وفق مراد نیست متاسفانه پدر بزرگم (پدری) به رحمت خدا رفت خدا بیامرزتش و روحش شاد ...
6 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به متین طلا می باشد