مسافرت گل پسری
متین جان هفته گذشته ی سفره دو روزه به شمال داشتیم
چون مراسم چهلم پدر بزرگم بود پنج شنبه بعد از نماز صبح
راه افتادیم تو قزوین با پدر جون اینا صبحانه خوردیم و تقریبا ساعت 10
بود که رسیدیم شمال
اینم گل پسری که از پنج صبح بیداره و سر حال تر از همیشه
با روروکا جونت (رونیکا) مشغول رانندگی بودید
بعد از خوردن صبحانه ی استراحت کوچولو کردیو دوباره انرژی گرفتی برای شیطنت
تقریبا ساعتای 7 شب بود که رسیدیم ویلای عمو مرتضی تا شب اونجا باشیم
که یکدفعه جوونا تصمیم گرفتیم بریم لب دریا تا به شما بچه ها خوش بگذره
بغل فاطمه جون دختر عمه من نشستی و کلی باهاش دوست شده بودی
کلی تاب بازی کردید
اینجا موقع برگشته که قرار شد تو جنگل ناهار بخوریم و راه بیفتیم
اینم از سفر دوروزمون به شمال که امیدوارم هیچ وقت دیگه از
این سفرا برامون پیش نیاد که جز ناراحتی هیچ خاطره ای
برامون نمیزاره