عروسی+به دنیا اومدن مارتیای عزیز
گل پسر شیرین زبونم این روزا انقدر با تو سرگرمم که نمیفهمم
چطور روزم میگذره و کلی کار نکرده برام مونده
حالا بریم سر اتفاقات این دو هفته
گفته بودم که 26 مهر عروسی پسر عموی باباست جمعه هفته
گذشته بود ظهر رفتیم خونه مامان فلور تا از اونجا حاضر بشیمو
بریم خیییلی دودل بودم ببرمت چون عروسی تو باغ بود میترسیدم که
سرد باشه و سرما بخوری خاله نرگس از اولش گفت که بارانو نمیاره
چون مریض میشه ولی من گفتم فکر نمیکنم که نیارمش
تا اینکه داشتیم کم کم حاضر میشدیم که مژگان جون خاله بابا
زنگ زدو به مامان فلور گفت اگه ما هنوز راه نیفتادیم متینو
نیاریم چون خییییلی سرده این شد که شما گل پسرو گذاشتیم
خونه مامان فلور موندی بهت گفتم مامانی عروسی سرده
تو نیا منو بابا بریم تو بمون پیش مامان فلورو باباجون تو هم از
خدا خواسته قبول کردی این شد که ما رفتیمو آخر شبم اومدیم
دنبالت
روز شنبه هم قرار شد با خاله نرگس اینا بریم نمایشگاه ظهر
بابا اومد دنبالمونو رفتیم نمایشگاه
این عکس رو هم شرکت TAK TOY ازتون انداخت
پنج شنبه روز عید غدیر هم عقد دوست دوران بچگیام بود که رفتیم
و خییییلی خوش گذشت ولی متاسفانه نشد ازت عکس بندازم چون
ظهر رفتیم خونه باباجون اینا که عصر با هم بریم توی وروجکم
تا تونستی بازی کردیو نخوابیدی این شد که تو راه خوابیدیو
اونجا با سر و صدا بیدار شدی و همش به منو مامان فلور چسبیده
بودی تا اومد که سرحال بشی مراسم تموم شدو اومدیم
ی خبر خوشم که صبح جمعه 3 آبان مامان فلور بهمون داد این بود
که نی نی خاله ندا (خاله خودم ) به دنیا اومد قرار بود
یکشنبه به دنیا بیاد و که زودتر اومدو همرو غافلگیر کرد
جمعه عصری هم رفتیم دیدنشون
اینم عکس مارتیای عزیز
به دنیای ما خوش اومدی عزیزم
حالا بریم سر شیرین زبونیات:
شبا معمولا بابا زود میخوابه منم بهت میگم بابا خوابیده یواش
حرف بزن بعد باهات که صحبت میکنم بهم میگی مامان پر حرف بزن
زیاد حرف بزن من نمیشنوم (منظورت اینه که بلند حرف بزنم)
چند روز پیش داشتی با مامان فلور بازی میکردی زدی به دستش
دست مامان فلور تکون خورد بعد اومدی بهم گفتی دست مامان
فلور مثل ژلست تکون میخوره
کلا میونه خوبی با بوس نداری فقط چپ و راست منو بوس
میکنی اگه کسی هم ازت درخواست بوس کنه دست رد به
سینش میزنیو کوبنده میگی نه ولی اگه خودت میلت باشه بوسش
میکنی چند شب پیش بابا بهت گفت بیا ی بوس بده خستگیم
در بره تو سریع به بنده خدا گفتی آخه نمیتونم بوست کنم بوسم
تموم شده نکته جالبش این بود که اومدی سریع منو بوس کردی
لفلا لطفا
هوپیمان هواپیما
عاشق برگه زرد آلویی پلاستیکش رو میزاری جلوت تا میتونی میخوری
ی روز این ژستو گرفتی گفتی مامان ازم عکس بنداز
عاشقتم شیرینی زندگیم