متینمتین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

متین طلا

باي باي پوووووووووشک

پسر قشنگم بالاخره دومین پروژه سختم که از پوشک گرفتنت بود به سر انجام رسید خیلی وقت بود که تو فکرم بود که از پوشک بگیرمت ولی همش نگران این بودم که زود باشه چون دوست نداشتم که هیچ نوع استرسی  بهت وارد شه خلاصه اینکه سه هفته پیش شروع کردم باهات تمرین کردن روزای اول وقتی میبردمت دستشویی اصلا جیش نمیکردی منم هی بهت آب میزدم تا یکمی هم شده جیش کنی نیم ساعت طول میکشید تا جیش کنی اونوقت بود که چشمم به جمالش روشن میشد هفته اول به همین شکل گذشت تا اینکه روز هفتم تا بردمت دستشویی سریع کارتو کردی منم انقدر ذوق کردم که نگو دیگه هر سری میبردمت سریع دستشویی میکردی ولی بازم برای اطمینان پوشکت میکردم چ...
10 شهريور 1392

فوت پدر بزرگم

  پسر قشنگم هیچ وقت دوست نداشتم تو وبلاگت از ناراحتی و غم بنویسم ولی متاسفانه همیشه همه چیز بر وفق مراد نیست متاسفانه پدر بزرگم (پدری) به رحمت خدا رفت خدا بیامرزتش و روحش شاد ...
6 شهريور 1392

قرار وبلاگی 3

عسلم دوباره ی قرار وبلاگی تو تاریخ 92.05.24 تو سالن بازی پاساژ بوستان واقعا خوش گذشت قرارمون پنج شنبه ساعت 5 عصر بود که قرار شد منو خاله نرگس نیم ساعت زودتر بریم تا یکمی خوراکی برای بچه ها بگیریم ما ساعت 4.15 رسیدیم و منتظر خاله نرگس شدیم تا بیاد و بریم خرید همینکه داشتیم میومدیم توی پاساژ یکی از دوستای گلمون رو دیدیم ستایش عزیز با مامان و خاله مهربونش که بعد از کلی چاق سلامتی با هم اومدیم به سمت سالن بازی خاله نرگسم قرار شد که خودش زحمت خریدو بکشه بعد که خاله نرگسم اومد ما مجبور شدیم شما سه تا وروجکو زودتر از بقیه بچه ها ببریم تو تا شما مشغول بازی بشید همینکه وارد شدیم یکی از دوستای دیگمون با دخمل...
27 مرداد 1392

انواع تنقلات و غذاهای مورد علاقه متین

 عسلم خدا رو شکر بد غذا نیستی نه اینکه همه چیز رو بدون درد سر بخوری ولی جوری باهات رفتار میکنم که همه چیزو بخوری چون من از اینکه تو آینده هی بگی اینو نمیخورم دوست ندارم بیزارم چون هم خودت اذیت میشی هم دیگرانو به درد سر میندازی حالا بریم سر اصل مطلب: تقریبا هر روز تو میان وعده اینا رو بهت  میدم             اولش اصلا شیر دوست نداشتی ولی الان میخوری البته فقط طعم دار انواع دنت  انواع مغزیات انواع میوه ها البته ناگفته نماند که همه چیزم نمیخوری ولی شده ی برش کوچولو بهت میدم علاقه زیادی به هندوانه داری ...
17 مرداد 1392

خرابكاري هاي متين طلای وروجک

پسر قشنگم توی این پست میخوام بعضی از خرابکاریهایی که تو این مدت کردی رو برات بزارم بعد که بزرگ شدی ببینی که چقدر خرابکار بودی البته اینم بگم که اینا فقط ی بخش کوچیکی از خرابکاریاته   این تلفن بیچاره که چار گوشش شکسته کنترل بخت برگشته که دقیقا مثل تلفن چار گوششم پریده این ساز دهنی برای بچگیای بابا بوده که تا الان سالم نگه داشته  ولی سه سوت توسط تو منهدم شد کاغذ دیواری اتاقت که قبلا توی ی پست جداگانه برات داستانشو نوشتم کلید اتاق خوابمون که چند وقت بود من دنبالش بودم که ی روز تو رادیاتور اتاق رویت شد انواع ماشین های پلاستیکی و فلزی که چرخ ندارن ...
13 مرداد 1392

شیطنتهای يک وروجك

عسلم هر سال پدر جون دوستاشونو افطاری میدن که ما هم مثلا برای کمک رفتیم خونشون تو هم کلی بازی کردی و آتیش سوزوندی شاید اونروز100 دفعه از پله ها پایین و بالا رفتی اولش به بنده خدا دایی گیر داده بودیو هی بهش میگفتی با دایی برم دایی هم زبون روزه به حرفت گوش میداد بعد دیگه بهت گفتم دایی گناه داره روزست اذیتش نکن خودت برو تو هم که حرف گوش کن خودت دیگه میرفتی البته نا گفته نماند که کلی هم کمک کردی اونشب بهت استامینوفن دادم از بس اونروز راه رفتی ظهرشم درست نخوابیده بودی آخر شب هی گیر دادی بریم خونه دایی چون دایی اینا طبقه بالای مامان فلور اینا میشینن منم بهت گفتم دایی اینا خودشون اینجا هستن ی شب میریم خون...
30 تير 1392

هفته ای که گذشت

عسلم ببخشید چند وقته که دیر به دیر وبلاگت رو آپ میکنم چون واقعا ی وقتها تا به خودم میای شب شده و دیگه هیچ حس و حالی برام نمیمونه که بیام پای کامپیوتر و به روز کنم واقعا این روزا خیلی شیرین زبون شدی و بیشتر دوست دارم وقتمو با تو بگذرونم البته ناگفته نمونه که خیلی هم شیطون شدی ولی با تمام خستگیام وقتی میای بغلمو ابراز محبت میکنی کل خستگی روزم در میاد البته باید منو ببخشی ی وقتهایی واقعا خسته میشمو ممکنه سرتم داد   بزنم ولی وقتی میای با اون زبون شیرینت میگی مامان خوبی من تو رو خیلی دوست دارم واقعا خودم شرمندت میشم حالا بگم از هفته ای که گذشت ی دو هفته ای بود که بیرون روی داشتی برد...
18 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به متین طلا می باشد